خلاصه انتخابی سلجوقی از کتاب منحنی دوم:
این کتاب در ۱۶ فصل تهیه شده است و دیدگاههایی برای نوسازی جامعه ارائه میکند و این جامعه از فرد تا خانواده، سازمان، شرکت، شهر، روستا و کشور را میتواند شامل شود. لازم است منحنی اول یعنی با چرخه عمر آشنا شویم تا با مفهوم منحنی دوم بهتر تعامل برقرار کنیم.
تعریف چرخه عمر چیست؟
چرخه عمر به مجموعهای از اتفاقات گفته میشود که یک محصول جدید را به وجود میآورد، به رشد میرساند تا به یک محصول بالغ و درنتیجه تولید انبوه برسد و درنهایت نیز با کاهش تولید روبهرو شود. رایجترین گامها در چرخه عمر محصول شامل مراحل زیر میشوند:
• مرحله توسعه محصول: شامل تحلیل بازار، تولید محصول، تصویرسازی (کانسپشن) و آزمایش.
• مرحله معرفی به بازار: توزیع اولیه محصول، معمولاً با تبلیغات بالا.
• مرحله رشد: رشد فروش به شکل پرشتاب افزایش پیدا میکند و با افزایش فروش در هرسال روبرو میشود. همچنان که سطح تولید افزایش مییابد، حاشیههای ناخالص باید به شکل ثابتی کاهش یابند و هر واحد از محصول سودآوری کمتری خواهد داشت. افزایش رقابت هم محتمل است.
• مرحله بلوغ: محصول به بالاترین چرخه تقاضای خود خواهد رسید و هزینه بیشتر برای تبلیغات هیچ تأثیری (تأثیر کمی) بر افزایش تقاضا نخواهد داشت.
• مرحله افول/ثبات: اینجا نقطهای است که محصول به بالاترین تقاضا رسیده و یا آن را پشت سر گذاشته است. در اینجا، تقاضا یا ثابت خواهد ماند یا به آهستگی کاهش خواهد یافت چون محصول جدیدتر آن را منسوخ خواهد کرد.
خواندن این کتاب به هر فردی که میخواهد از تغییرات آینده جا نماند توصیه میشود؛ و برای آمادگی در مقابله با تغییرات شگرفی که در عصر دیجیتالی در حال رخ دادن است میشوید.
اگر قرار باشد تغییری هم صورت بگیرد فقط باید وضع ر ا «بهتر از گذشته» کند نه «متفاوت» و با خواندن این کتاب باید این رویکرد را تغییر داد.
هنگامیکه جهان پیرامون ما تغییر میکند ما نیز باید متحول شویم و بقولی برای آنکه اوضاع همانطور که هست بماند، ناگزیر باید تغییر کند.
در این کتاب چطور باید جوانان را برای دنیایی که هنوز وجود ندارد و قابل پیشبینی هم نیست باید آماده کرد؟ آشنا میشوید.
تغییر الگوواره: مشکل واقعی آن است که این دگرگونی زمانی باید آغاز شود که منحنی اول هنوز در حال پیشروی است، یعنی آنها که مسئولیت منحنی اول را بر عهده داشتهاند، باید تفکری متفاوت را در باره آینده آغاز کنند و فرصت بیشتری به دیگران بدهند تا راه را بهسوی منحنی جدید بگشایند.
فلسفه منحنی دوم در همه عرصههای زندگی قابل بهرهبرداری است.
بنابراین مخاطب این کتاب نسل بعدی است.
منحنی دوم باید در اوج منحنی اول آغاز شود ولی نکته دشوار این است که بفهمیم منحنی اول چه زمانی به اوج نزدیک میشود؟
نمونه مصداقی «استیو جابز» که در اوج رایانه «مکینتاش» منحنی دوم «آی پاد» را و در اوج منحنی دوم منحنی سوم «آی فون» را شروع کرد.
در فوتبال نمونه «الکس فرگوسن» مربی افسانهای باشگاه منچستریونایتد که پیش از آنکه بازیکنان برتر دوران اوج خود را پشت سر بگذارند مبادرت به ورود جوانها میکرد.
اندیشیدن باید از خودمان آغاز شود. بیگمان هر یک از ما میتوانیم تفاوتی پدید آوریم، چه در زندگی خودمان یا در زندگی دیگران بهویژه خانوادههایمان یا در نهادهایی که به آنها تعلق داریم یا جوامعی که در آن زندگی میکنیم و حتی در سرزمینی که شهروند آن هستیم. اگر خواهان جامعه بهتری هستیم باید از خودمان و زندگی خودمان آغاز کنیم. منحنی دوم فرصتی است تا هرگونه نارسایی در منحنی نخست را جبران کنیم، خود را رها سازیم و نشان دهیم که برای ایجاد آیندهای بهتر، از گذشته بسیار آموختهایم.
اگر نتوانیم به خودمان بگوییم «دیگر بس است» هرگز نمیتوانیم سایر راههای ممکن را جستوجو کنیم.
مسئولیت مدیران در قبال کل شرکت است نه صرفاً در برابر سهامداران. یکی از کژفهمیهای فراگیر در قانون شرکتها این است که به سهامدار ارزش و مرتبهای داده که به هدف اصلی شرکت تبدیل شده است و «ارزش سهامدار نابخردانهترین دیدگاه در دنیا است» هرچند این دیدگاه فراگیر و حاکم است.
مسئولیت اجتماعی یک کسبوکار افزایش سودآوری آن است. اگر به کسبوکار بهمنزله جامعه و نه در شکل دارایی نگاه کنیم، به نتایج جالبی میرسیم. کسی نمیتواند مالک جامعه باشد، درصورتیکه همه میتوانند برای تأمین مالی آن کمک کنند و در آن سهمی داشته باشند. در عوض اعضا به آن تعلق دارند، اما دارایی آن نیستند. همانگونه که معنای تحتاللفظی «شرکت» نشان میدهد، درواقع اعضا شرکای یکدیگرند و به بیان درستتر، نه بهعنوان کارمند یا «منابع انسانی»، بلکه بهمنزله شهروند تلقی میشوند. شهروندانی که مسئولیت و درعینحال حقوقی دارند. …
بیگمان مسئولیت درست شاغلین صنف کسبوکار این است: برای کل این جامعه ثروت ایجاد کنند، کالا و خدمات مورد نیاز اعضا را تولید کنند، اشتغال و معاش منصفانه برای کسانی که میخواهند با آن کار کنند فراهم کنند و سرانجام هیچگونه زیانی به محیطزیست اطراف خود وارد نکنند. به بیانی دیگر در جهت منافع همه ذینفعان خود کار کنند و این راه را تا آنجا که میسر است ادامه دهند.
سازمان شهروندی: وقتی از مفهوم شرکت استفاده میکنیم این واژه مستلزم وجود مشارکتکنندگان است، نه کارکنان.
«مدیریت کتاب – باز» بهگونهای است که همه اطلاعات در دسترس کارکنان قرار میگیرد، همراه با کمک در تحلیل آنها.
در مدیریت به کارکنان رسمی میتوان نسبت ثابتی از آرا را بهصورت سهام رأی غیرقابل معامله سپرد تا سهم مؤثری در تصمیمگیری اساسی داشته باشند.
بهندرت کسانی که مسئول منحنی اول بودهاند میتوانند منحنی دوم را در سازمانها یا جامعه رهبری کنند، غمانگیز است اما حقیقت دارد!
مدیریت کردن با اعتماد و دستاورد، نه با کنترل و فرایند ممکن است.
از دیدگاه اقتصاددانان بهجای تلاش برای جبران کمبودهایی که پیشتر رویدادهاند (روی آوردن به روش «باز توزیع»، بهتر است از ابتدا به رویکرد «پیش توزیع» عمل شود.)
قابلیت چیست؟ این قابلیتها صرفاً تواناییهای نهفته در درون فرد نیست، بلکه آزادیها یا فرصتهایی است که از آمیزش تواناییهای فردی با محیط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به وجود میآید. با این قابلیت میتوان بذرهای زرین خودمان را بارور کنیم.
گاردنر هفت گونه هوش را برمیشمارد:
هوش زبانشناختی
هوش منطقی- ریاضی
هوش موسیقایی
هوش فضایی
هوش بدنی-جنبشی
هوش درون فردی
هوش میان فردی
گاردنر فهرستی شامل بیست جنبه مختلف هوش را ارائه کرده است. نظام رسمی آموزش بر دو مورد نخست متمرکز است الباقی نادیده گرفته میشود.
کارآفرینان دارای قوه تخیل، توانایی و ظرفیتی برای دیدن جهان با نگاهی متفاوت هستند که «چشم سوم» نامیده میشود.
نظام آموزشی اگر خیلی موفق باشد در بهترین وضعیت فردی را تربیت میکند که برای استادی دانشگاه مناسب است درصورتیکه این افراد برای اداره خود و جامعه تربیت نشدهاند.
بهتر است برای رتبهبندی کودکان وقت چندانی صرف نکنیم و بیشتر به شناسایی شایستگیها و موهبتهای طبیعیشان و پرورش آنها کمک کنیم.
بیشتر ما به کمک نیاز داریم تا بذر را بیابیم. بذریابی اولیه نخستین وظیفه پدر و مادرها است اما وسوسه آنها این است که کودکان خود را همانند سایر کودکان در همان مسیر مشابه و مراحلی از رشد قرار دهند و این اولین اشتباه است و بزرگترین مانع رشد کودکانشان است. باید یاد بگیریم با «چشم سوم» به کودکان نگاه کنیم و تفاوتها را بهمنزله کلید راهنما ببینیم و نه کمبود تا برای جبران آن تلاش کنیم بلکه قابلیتی است که بذر آن باید کاشته شود تا رشد کند.
توانایی یادگرفتن و فکر کردن کافی نیست، باید چگونه کار کردن و چگونه بودن را هم بیاموزیم و یادگیری هرگز متوقف نمیشود و تا پایان عمر با ما میماند.
یادگیری نحوه اندیشیدن یا انجام دادن کارها بهاندازه یادگرفتن واقعیتها مهم است.
آموزش برای ایجاد قابلیت: در لندن بر هفت موضوع بذرپاشی دانش، درک مطلب، خلاقیت، همکاری، ارتباطات، اعتماد و شایستگی متمرکز است.
یک آکادمی در شیکاگو برنامه درسی چهارسالهای با تضمین شغل برای هر دانشآموخته به کمک آی بی ام در مهارتهای بنیادی (علوم، فناوری، مهندسی و ریاضی) ارائه میکند، این نوع آموزش و یادگیری، آموزش هدفدار نامیده شده است.
مردمسالاری یعنی دولت برخاسته از همه مردم، بهوسیله همه مردم، برای همه مردم.
مردم از مردمسالاری ادعایی ناخشنود هستند و اعتماد به دولتها و سیاستمداران ازمیانرفته است و همصدایی ملتها از بین رفته است و سه دلیل برای این ناخشنودی در انگلستان وجود دارد:
فریبندگی خطرناک تاریخ، آمیزش بهجای تفکیک قدرتها و ناکامی در گذار درست به قالب نظام فدرال.
در فصل پانزدهم کتاب تمرکز میشود بهضرورت حضور دیگران و آنها چه کسانی هستند؟ کجا آنها را بیابیم؟ چگونه آنها را حفظ کنیم؟
«هیچ فردی نمیتواند جزیرهای مستقل از دیگران باشد.» ما به دیگران نیاز داریم تا به ما فرصت بدهند لازم و مفید باشیم تا آنجا که میشود مورد محبت واقع شویم و با دنیا پیوند داشته باشیم.
تنهایی از هرگونه ای باشد به فقر تازهای در جامعه نوین تبدیل شده است به نظر میرسد مردم انگلستان بعد از آلمانیها تنهاترین مردم اروپا هستند.
و آخرین گفتار کتاب «پیمان با خویشتن» نامیده شده است و به دنبال «از زندگی چه میخواهیم؟»
ما برای رسیدن به ناکجای خاصی خیلی تلاش میکنیم و هیچ مسیر حرکتی برای خودمان تعیین نمیکنیم و باید به این پرسش ارسطو که «برای چه اینجا هستم؟» بپردازیم. اگر مقصد خود را ندانید زندگی میتواند تصادفی باشد که مسیر آن را همسفران شما یا انگیزههای زودگذر برمیگزینند.
از کتاب الگوی جزیرهها که افسری برای انتخاب شغل خود با هدف تأثیرگذاری بر روی عموهای خود متمرکز شده بود و روزی فهمید همه عموها مردهاند و این هدف باطل شده است درنتیجه عموها، عمهها و والدین گاهی ناخواسته سد راه گزینههای زندگی افراد قرار میگیرند و ژان پل سارتر در جایی گفته است «بهترین هدیهای که پدری میتواند به فرزندانش بدهد این است که در جوانی بمیرد.» لذا اگر چنان سخاوتمند نیستیم به خاطر فرزندانمان در جوانی بمیریم باید به آنها بگوییم لازم نیست زندگی خودشان را برای ما توجیه کنند زیرا همین، خود راه دیگری برای عقب انداختن اهدافی که در زندگی دارند خواهد شد.
همیشه خوب است بدانید چه چیزی را نمیخواهید تا دستکم بتوانید آن را از فهرستی که میخواهید حذف کنید و به فهرستی که قرار است پیش بروید برسید.
در دنیای سرمایهداری فعلی بسیاری با پول آرام میگیرند و سپس با پول بیشتر که به معنای سود بردن در کسبوکار و رشد اقتصادی در کشور است. پول گزینهها را باز نگه میدارد و فقط مشکل را به تأخیر میاندازد، چون میتواند هدفی میانمدت باشد، وسیلهای برای هدفی بزرگتر و دورتر. بهطور منطقی نمیتواند بهخودیخود هدف باشد، زیرا فقط ابزاری است برای مبادله، درآمد بیشتر از سطحی معین، نمیتواند شادی بیشتری بیاورد.
ما اهدافی تعیین میکنیم همانند داشتن یک خودرو و یک حقوق و … لکن هیچ موقع فکر نمیکنیم چگونه میخواهم به آن اهداف دست پیدا کنیم؟ و اصلاً چطور میخواهم زندگی کنم؟
مشکل این است که ظاهراً پول تنها چیزی است که هرگز نمیتوانید بگویید کافی است. حتی زمانی که همه نیازها و خواستههای شما برآورده میشود نوبت به کالاهای رقابتی میرسد یعنی آن جنبه متظاهرانه خرج کردن مانند عضویت در باشگاه اشرافی، مالکیت ملکی در ناحیهای بسیار خاص و غیره لذا پایانی برای این سفر مالی وجود ندارد!
میگویند پول مانند کود است باید آن را روی زمین پخش کرد و اگر انباشته شود متعفن خواهد شد.
رسیدن به هدفی میانمدت همچون پول بسیار آسانتر است از پاسخ دادن به پرسش واقعاً بزرگ «زندگی برای چیست؟» و از ما چه میخواهد؟
دولتها بر رشد اقتصادی برای جامعهای بهتر تمرکز میکنند اما از پاسخ دادن به پرسش بزرگتر که «چنین جامعهای چه شکلی است؟» طفره میروند!
۲۵۰۰ سال پیش ارسطو اهداف کوتاهمدت را حذف میکرد و در جستوجوی چیزی بود که ابزار و وسیلهای برای چیز دیگری نباشد و قائمبهذات و بهخودیخود ارزشمند باشد. از دیدگاه او سرانجام هدف غایی زندگی بشر دستیابی به والایی و تعالی به یاری پرهیزگاری و بر پایه زندگی و کار تحت فرمان عقل بود.
منظور ارسطو لذت و خشنودی نبود بلکه «نهایت تلاش در انجام آنچه در آن سرآمدید، برای نفع رساندن به دیگران» بهبیاندیگر، با همه نیروی بالقوه خود زندگی کردن.
«نفع دیگران» هم مهم است زیرا ارسطو بهروشنی میگوید تحقق بخشیدن به نیروی بالقوه خود باید بر پایه پرهیزگاری صورت گیرد، بر محور اخلاق نه خودپسندی.
ارسطو میگوید انسان موجودی سیاسی (اجتماعی) است که قرار نیست تنها زندگی کند ما همه در درون خود به هدفی نیازمندیم تا احساس کنیم کاری از دستمان برآمده است و در جایی برای کسی تغییری پدید آوردهایم.
خودخواهی درست به این معنا است که اگر میخواهیم احساس موفقیت کنیم ابتدا باید روی خودمان سرمایهگذاری کنیم، اما بعداً باید بهره این سرمایهگذاری بهگونهای از خودمان فراتر رود.
پس بهترین زمان بدانید که هستید؟ چهکاری را میتوانید انجام دهید؟ و چهکاری را نمیتوانید و تمام نیروی شما هم صرف نیاز گذران زندگی نمیشود.
در کتاب «چقدر کافی است؟» هفت شرط را برای زندگی خوب از زبان ارسطو بیان میشود:
تندرستی، امنیت، احترام، شخصیت، هماهنگی با طبیعت، دوستی، زمان آسایش.
شخصیت عبارت است از آزادی برای پروردن خود. زمان آسایش لزوماً به معنای کارنکردن نیست، بهویژه اگر کار انتخاب خودتان باشد و از روی اجبار نباشد.
دولت باید شرایطی را برای مردم خود تضمین کند که هر کس بتواند نیروی بالقوه خود را کامل بپروراند.
تمرین:
سعی کنید یک آگهی ترحیم یا سخنرانی مراسم ترحیم بنویسید با این فرض که در دهه هشتاد عمر خود از دنیا رفتهاید مردم زیادی در مراسم خاکسپاری شما شرکت کردهاند و بهترین دوست شما پیشتر پذیرفته است سخنرانی اول مراسم ختم را بر عهده بگیرد؛ اما از او خواستهاید کوتاه سخن بگوید آنچه را دوست دارید به او بگویید در کمتر از سیصد واژه بنویسید.
درواقع در نقطه اوج زندگی حرفهای خود یعنی دهه چهل بایستید و در نقطه پایانی زندگی خود به گذشته نگاه کنید:
تمایل دارید از شما چه چیزی در یادها مانده باشد؟
مهمترین ماحصل شما در چه بخشی از زندگیتان بوده است؟
چه چیزی از خود بهجای خواهید گذاشت؟
فکر کنم تمرین هشدار دهندهای است. هرچند اجازه رؤیاپردازی هم به شما میدهد!
حتی زمانی هم که فکر میکنید بهاندازه کافی تلاش کردهاید، اینگونه نیست، زیرا همیشه تا پایان راه چیزهای بیشتری هست. آسودن، خطر نارضایتی دارد، بدون کار کردن جای هیچ امیدی و بدتر از آن فردی برای دوست داشتن در کار نیست.
از «وایزمن» پرسیدند در ۸۴ سالگی در جشنواره کن فیلم مستندش را به نمایش گذاشته بود چرا هنوز فیلم میسازد؟ و پاسخ داد «همه دوستان من یا درگذشتهاند یا هنوز کار میکنند»
همیشه کاری برای انجام دادن هست، همیشه منحنی دومی در انتظار خلق شدن است.
برای خرید کتاب به ۸۸۹۳۵۴۸۶-۰۲۱ مراجعه شود.